یه جا خوندم آدمها هر چی تو زندگی حقیقیشون تنهاتر باشن، حضور وبلاگی فعال تری دارن، نمیدونم چه قدر باور دارین اما این روزا فکر میکنم خیلی درسته
خیلی وقته که ننوشتم، خیلی دلم میخواد اینجا یه روال منظم
داشته باشه، اما فعلا از دستم کاری بر نمیاد، خیلی وقتا دلم میگیره، دلم
میخواست کاش ایران بودم، کاش این همه امکانات مال ما ایرانیها هم بود،
کاش بچه هامون تو محیطی مثل محیطهای آموزشی اینجا درس میخوندن، کاش
تبعیضی نبود، کاش نگاه جنسیتی نبود، کاش یاد میگرفتیم آدمها رو جدا از دین
و ظاهر و مذهب و رنگ پوست بپذیریم، کاش همیشه خدا نمیشدیم واسه قضاوت
کردن دیگران، کاش به این راحتی به انسانی از جنس خودمون بر چسب
نمیزدیم،کاااش
گاهی وقتا خوشحال از اینکه از جائی فرا کردم که مثل کشتی میمونه
که داره یواش یواش میره زیر آب و همهٔ ساکنینش رو هم با خودش غرق میکنه،
گاهی وقتا ناراحت از اینکه من ایرانیم ، اینجا چه کار میکنم، چرا استعداد
و تواناییهای من باید اینجا مورد استفاده قرار بگیره؟
اما همیشه عقلمه که میبره، میگه نگاه کن به زندگیت، اگه ایران بودی
میتونستی هم چین زندگی واسه خودت بسازی؟ به بچهای که میخوای داشته
باشی چی فکر کردی؟ دلت میخواد اونم مثل خودت زیر بار زور و حجاب اجباری و
تعلیمهای مسخرهٔ که به اسم دین بهش میدن بزرگ بشه؟